سوختن نزدیکترین راه است!

 

سوختن نزدیکترین راه است

 

آتش ساده لوحانه رجز می خواند و مرد می طلبید نمی دانست مجنون خود مدتها دنبال آتش است.

مجنون می خواست مشتعل شود! دیگر تاب نداشت و زیر لب زمزمه می کرد:

آن سوی بحرآتش گر خوانیم به لطف ....رفتن به روی آتش از آب خوشتر است.

میهمانی آغاز شد!

پوستی بود و استخوانی که برای لیلی می سوخت !

وقهقه های مجنون هنگام سوختن!

چند ثانیه بعد آب شده بود .

دخترش رو خیلی دوست میداشت ، آرزو داشت عروسیه دخترش رو ببینه ! اما داغ این روز برای همیشه به دلش موند !

 

" بسه دیگه از هیئت رفتن و دعا خوندن خسته نشدی !؟ چقدر روزه میگیری ، از ماه رجب تا حالا که محرم شروع شده روزه گرفتی ! از خواهر و برادرت یاد بگیر ، دنبال عشق و حالشونن ! من که باباتم  نمیدونم نماز چیه ، این چیزارو از کجا یاد گرفتی ! عزیزم میفرستمت خارج ، برو اونجا زندگی کن ! همه دخترا حسرت موقعیت تو رو می خورند ............... "

 

چهلم دخترش بود ،  پدر با بغض  از خاطرات دختر سوخته اش میگه:

 

"  - دختر مامانی ! دیگه مامان نمیذاره  امروز رو روزه بگیری  ! بسه دیگه  اصلا به فکر خودت نیستی ، ببین چقدر لاغر شدی ! .........

-          مامان جون همه روزه ها رو گرفتم فقط برای امروز............

-          چرا !؟  مگه امروز چیه !

-          حالا بعدا میفهمید........! امشب بعد از افطار میخوام برم مسجد ارک ! "

 

 

بغض پدر ترکید ، با حسرت و آرزو ادامه داد:

 

 " دیشب خوابش رو دیدم ، لباس قشنگی پوشیده بود ، لبخندی به لب داشت ، به من نیگاه می کرد ، دیگه اثر سوختگی  رو بدنش نبود ، مثله فرشته ها شده بود !

بهش گفتم باباجون ! وقتی جسدت رو بهم نشون دادند تمام بدنت سوخته بود ، دل بابا رو آتیش زدی .........!"

 

دیگه گریه امونش نمیداد ، فقط از قول دخترش گفت:

 

 " باباجون به آرزوم رسیدم ! تو خیمه عزاداری آقام سوختمو  لباس مشکیم کفنم شد ! آقا هوامون رو داره ! بخاطر سوختن من  ، تو و مامان رو شفاعت میکنه !"

 

 (به قول یکی از مداحان معروف تهران)

 

 

تو اگر بسته ای بار سفر

                  تو اگر نیستی دیگر

                   پس چرا از همه جا

                                                            من صدای تپش قلب تو را می شنوم !