فرشته ها سلام

ای فرشته ها ...
می شود برای من کمی دعا کنید ؟
یا اگر خدا اجازه می دهد
یک کمی بجای من خدا خدا کنید؟
راستی فرشته ها سلامتید؟
حال من که هیچ خوب نیست ...
خوش به حالتان فرشته ها ...


 

هرکجا که خواستید می پرید
روی باد
روی ابر
روی شانه های ماه!
آسمان هم از شما همیشه راضی است.
می روید
بی گناه ... بی گناه ... بی گناه...!
راستی به من نگفته اید
آن طرف کنار لحظه های دوردست
روزهای آسمان چه شکلی است؟
کاش می شد ای فرشته ها
راه خانه ی ستاره را به من نشان دهید
یا که از فراز قله های دور
دستی از دعا ،
برای من تکان دهید.


راستش دلم
مثل یک نماز بین راه
خسته و شکسته است
کاشکی نمازهای صبح من قضا نمی شدند
دستهای من ،
هیچ وقت‌ ،
از آسمان جدا نمی شدند.
ای فرشته ها به دستهای من کمک کنید ...
دستهای کوچکی که اشتباه می کنند ...
یا به قول مادرم
گناه می کنند...!
بگذریم!
پیچک کنار پنجره
نور ماه را گرفت و رفت
آخرش به آسمان رسید
یک سبد ستاره چید
من ولی هنوز هم چقدر کوچکم...!


ماه مثل سیب روشنی
روی شاخه های دور آرزو نشسته است
حیف که
برای چیدنش
نردبان من شکسته است
ای فرشته ها که تا همیشه روشنید
یک چراغ هم برای من بیاورید!
ای فرشته ها!
ای که دل به حجره های نو بسته اید،
ای که پای غصه های من نشسته اید
حرفهای من هنوز
نا تمام مانده است
هیچ کس ولی
شعرهای دفتر دل مرا نخوانده است
با وجود این
بیش از این مزاحم شما نمی شوم
پس خدا همیشه حافظ شما

نظرات 1 + ارسال نظر
دوست چهارشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 06:32 ب.ظ

بسیار زیبا بود .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد