الوقایع الاتفاقیه

 

 

                     الوقایع الاتفاقیه

 

 

 

 

بنا به روایت ناقلان اخبار و ناشران وقایع جاریه سرزمین گل و بلبل ، دور از جان شما ، شیپورچی بلاد طهران ، که دیگر رفتش صبر و دل از دست ، به بوق و کرنا کرد احوال شیخ بلاد طهران ،  که :

 

آن شیخ بلاد طهران ، لیسانس امور طیران / کاندید سابق جماهیر ، گم گشته عالم مشاهیر / آن عاشق تکنولوژی ، دشمن هم درخت و هم بیولوژی / آن فاتح قله قاف ، خواب آلوده و خیالباف / او که رفتارش بدور از کمدی ، شیخ الملوک شیخ البلدیه ، مشهور به راهنمایی و سواران بلد بود و مخالف حرص و حسد بود. تا آنکه  خورد تقی به طوقی و شیخ ما افتاد توو قوطی !

نه ببخشید ، شد رئیس هرچی لوطی ! لوطی که چه عرض کنم شالوطی !

 

خانمش که منزلت دید ، گفتا به وی " که من چی !؟ "

شیخ البلدیه گفت :" خوب تو هم معاون !!"

آن وقت پسر به گفت به این جفت :" ای وای که بخت من خفت !"

گفتا پدرش :" که نه عزیزم برای تو هم نقشه ها کشیدم ............ "

 

این قصه گذشت تا که روزی خبر آمد که شده موقع جام جهانی !

نجبا و نجیب زادگان و ریز و درشت عالم بلدیه  سفرساز کردند و شیخ البلدیه  مصداق این ضرب المثل شد :

 " خرج که از کیسه مهمان بود حاتم تایی شدن آسان بود " ووووو ........................

 

فی الجمله چنین کردند بزرگان دعوا :

شیپورچی بلاد طهران ، با پخش خبر بوق وکرنا از احوالات شیخ بلاد طهران ، موجبات نگرانی مقامات از ما بهتران را فراهم آوردی و اعلام کردندی :

" پخش کننده اراجیف ،چون پای خود از گلیم بیرون انداخت باید بره آنجا که عرب می انداخت !!!"

 

 

                                                                                                                                    

قبول باشه !

 

عزاداریتون قبول

 

 

 

فاطمه جان بیا ! بیا که سخت در اشتیاق دیدار تو می سوزم !

بیا ، بیا که دنیا جای تو نیست و بهشت بی تو بهشت نیست .

راستی ! به اسماء بگو : آن کافور که از بهشت برایم آمده بود و ثلث آن را خود به هنگام وفات خویش به کار گرفتم  و دو ثلث دیگر آن را برای تو و علی گذاشتم بیاورد.

به آن کافور بهشتی حنوط کن دخترم  که ولادت تو بهشتی است و وفات تو نیز بهشتی است .

سلام بر تو آن روز که زاده شدی !

سلام بر تو آن دو روز که زیستی !

سلام بر تو اکنون که می آئی و سلام بر تو آن روز که برانگیخته می شوی .

وسوسه

وسوسه !

 

 

وسوسه در فرهنگ لغت بمعنی افکار بد یا نیت شیطانیست .

 

میگن شیطون  قدرت نداره که آدمارو مجبور کنه تا هر چی که اون میگه انجام بدن ، فقط میتونه اونارو وسوسه کنه . یعنی مدام افکار و نیت های بد به دلشون بندازه ! و این خود آدما هستند که تصمیم میگیرن به وسوسه های شیطون عمل کنند یا نه !

 

 

" ......... صدای ترمز ماشین مثل یه فریاد تو گوشم میپیچه ، آقا میدون فاطمی میخوره ؟

با کمی تامل میگم  : بفرمایید خانوم .........،  هوا گرم و خیابونا خلوت بود سریع به مقصد میرسیم.خانوم اینجا پیاده میشید؟

نخیر پل گیشا پیاده میشم !

آخه خانوم من مسیرم میدون فلسطینه !

حالا نمیشه از میدون فلسطین بریم پل گیشا !؟

 

یه نگاه به آینه ماشین میندازم ، یه دختر 20 ساله بنظر میاد که اگه قیافش رو مثل عروسکها  هم نقاشی نمیکرد باز اونقدر جذابیت داشت که بشه نیگاش کرد !! از نگاه های شیطانیش تازه دوزاریم میفته که چی میگه !؟

صدای وسوسه هاشو میشنوم ، شیطون رو میگم ، اون میگه ! من میگم ! اون میگه ! من میگم !...........................................................

 

پیشنهاد میکنه بیاد ردیف جلوی ماشین ، کنار من بشینه ! اما انگار دلم راضی نمیشه به وسوسش جواب بدم ، سعی میکنم یه طوری از زیرش در برم !

اما اون دست بردار نیست ،وسوسه رو میگم  ، داره آخرین تیراشو میزنه ! یه کمی که از خودش تعریف کرد میگه راستی مامانم اینا مسافرتن ، منم تنهایی خونه میترسم ، میشه شما ...............................

 

دیگه صدایی جز صدای نفس زدن هام رو نمیشنوم !انگار وسوسه داره کار خودشو میکنه ! مثل اینکه یه طناب انداخته و منو به سمت خودش میکشه و یکی دیگه هم دستم رو گرفته و به طرف دیگه !

 

همینطور که تو برزخ وسوسه دست و پا میزنم ، یدفه یکی بجای من پاشو میزاره رو ترمز و خیلی جدی میگه خانم بفرمایید پایین ، من مسیرم  نمیخوره !

وسوسه که انگار نتونسته بود کاسبی کنه ، با دلخوری از ماشین پیاده میشه و فقط به من نیگا میکنه !!

 

من که هنوز نفهمیدم کی پاشو بجای من رو ترمز گذاشته ،  به سرعت مسیرم رو عوض میکنم و پامو میزارم روی گاز و در امتداد نگاهم  توی آینه ، یه ماشین دیگه رو میبینم که اونو سوار میکنه !!

 

راستی کی پاشو بجای من رو ترمز گذاشت ؟!؟