این چند روزه محل کار ما خیلی شلوغ و درهم و بر همه ! به قول بعضی ها شتر با بارش گم میشه !
اینم یه عکس دست جمعی با همکارا قبل از تغییر دکوراسیونه !
یه چند وقتی بود نبودم ، آخه خواهر نازم مسافر بود ؛ سفری که هممون باید بریم ، اما خواهر ۱۲ ساله من خیلی عجله داشت ! سفر آخرت رو میگم .
اون دیگه حالا یه فرشته ست ، پرواز کرد و رفت جایش خالی و یادش بخیر !
سلام.ممنون که به وبلاگ من سر زدید.راستش مطلبی رو که واسه خواهر کوچولوتون نوشته بودید خوندم.دلم خیلی گرفت.اما اون جاش خوبه .حداقل از ما خیلی خوشحال تره.آدمها وقتی بزرگ میشن خیلی خودشون رو درگیر دنیا میکنن و باورهاشون از خدا خیلی عوض میشه.شاید به حساب خودشون باوراشون عقلانی میشه اما من فکر میکنم خدایی که تو دل بچه هاست خیلی خالص تر از خدای ماست.اینو یواشکی میگم:ما بزرگترها گاهی حتی میخواهیم سر خدا رو هم گول بمالیم.
سلام. روح بلندش قرین رحمت الهی.